در مدح امام زمان (عج)
فریب ما مخور آقا دروغ می گوییم
به جان حضرت زهرا دروغ می گوییم
چه ناله ای چه فراقی چه درد هجرانی؟
نیا نیا گل طاها دروغ می گوییم
تمام چشم به راهی و انتظار و فراق
و ندبه های فرج را دروغ می گوییم
دلی که مامن دنیاست جای مولا نیست
اسیر شهوت دنیا دروغ می گوییم
زبان سخن ز تو گوید ولی برای مقام
به پیش چشم خدا ما دروغ می گوییم
کدام ناله غربت کدام درد فراق
قسم به ام ابیها دروغ می گوییم
خلاصه ای گل نرگس کسی به فکر تو نیست
و ما به وسعت دریا دروغ می گوییم
مرا ببخش عزیزم که باز می گویم
نیا نیا گل طاها دروغ می گوییم**********
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته ی پنهانی شما
برشوره زار معصیتم گریه می کنم
جانم فدای دیده ی بارانی شما
پرونده ام برای شما دردسر شده
وضع بدم دلیل پریشانی شما
ای وای من!که قلب شما را شکسته ام
آقا چه شد نبسم رحمانی شما؟
ای یوسف مدینه مرا هم حلال کن
عفو و گذشت سنت کنعانی شما
آیا حقیقت است که اصلاٌ شبیه نیست؟
رفتار ما به رسم مسلمانی شما
ایران ما اگر چه بسی شاه دیده است
چشم امید بسته به سلطانی شما***********
به یاد روی مه آلوده اش غزل خوانمبه فکر ماه پس ابرم و هراسانم
چقدر طول کشید انتظار ، می ترسمبه وقت آمدنت زنده ام ؟ نمی دانم
به فکر پرده کشیدن ز رویت ای ماهمکه از زمان ظهورت حدودا آگاهم
نه ، دور نیست زیاد این زمان ظهورببین صدای قدمت آید از ته آهم
عطش برای شرب نگاهت ببین به لب هایمهمین بس است بیا و نگو نمی آیم
برای انتظار تو آقا توانمان رفتهبرای شیعه بد است آقا ، نگو که تنهایم
پس از هزار و چند قرن هنوز می نالمکه شیفته رخ ماه و خراب آن خالم
ولی همین که خوب فکر می کنم شاید منبه شاخه های درخت شکفتنت کالم
مرا نبین که به گلشن و چمن خارمامید آمدنت را به روی گل دارم
به خاطر گلها بیا بهار گلزارمکه سیصد و سیزده گل در این چمن دارم
*********
تو بیا...
باز کن از سر زلفت گره ای دوست بیا
سنبل زلف تو ای دوست چه نیکوست بیا
مردم چشم من از فیض حضور تو بریست
زان نگاه منِ دلخسته به هر سوست بیا
کاشکی در حرم عشق تو میماند دلم
چون دل غمزدهام گرم تکاپوست بیا
در سراپردة دل بیخبر از یار مباش
کن حذر از دل بشکسته که بد خوست بیا
طالب فیض حضوریم در این دیر خراب
نکهت زلف تو ای دوست چه خوشبوست بیا
حرمت آمدنت در دل ما میماند
باز کن از سر زلفت گره ای دوست بیا
********
آقا اجازه! من بنویسم برای تو
داراییام تویی، دل و جانم فدای تو
میخوانمت به حُرمت آوای قُدسیات
جان میدهد به ما نفس آشنای تو
وقتی طلوع میکنی از پشت ابرها
گل میکند زمین و زمان، زیر پای تو
در آسمان دهکده اعجاز میشود
با شعلهای که میدمد از چشمهای تو
برگرد آخرین سفری را که رفتهای
تب کردهاند هر دو جهان در هوای تو
برگرد تا گره بخورد لحظهای به هم
فریاد گریههای من و هایهای تو
آقا بیا که هر کسی از راه میرسد
سر میدهد طنین «انا الحق» به جای تو!
تنها خودت شفاعتمان کُن که این طلسم
وا میشود به مُعجزة رَبّنای تو
******
همین است ابتدای سبز اوقاتی که می گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می گویند
اشارات زلالی از طلوع زاده ی نرگس
پیاپی می وزد از سمت میقاتی که می گویند
زمین در جستجو هرچند بی تابانه می چرخد
ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می گویند
جهان این بار، دیگر ایستاده با تمام خویش
کنار خیمه ی سبز ملاقاتی که می گویند
کنار جمعه ی موعود گل های ظهور او
یکایک می دمد طبق روایاتی که می گویند
کنون از ابتدای دشت های شرق می آید
صدای آخرین بند مناجاتی که می گویند
و خاک این خاک شاعر، آسمانی می شود کم کم
در استقبال آن عاشق ترین ذاتی که می گویند
و فردا بی گمان این سمت عالم روی خواهد داد
سرانجام عجیب اتفاقاتی که می گویند
***********************************